پارميسپارميس، تا این لحظه: 17 سال و 5 ماه و 16 روز سن داره

همه ی وجودمونی

زيباترين خواب كودكيت

بخواب عزيزم هميشه اروم بخواب الهي هرگزهرگز غم به دلت نشينه واروم زندگي كني دلم ميخواد بميرم ولي ثانيه اي رنج وغمت ونبينم مامان فداي ثانيه هاي عمرت گل مامان دوست دارم هميييييشه   ...
14 آبان 1390

دلنگرونتم نفسم

عزیزدل مامان دارم از غصه میمیرم قربون اون صورت مثل ماهت برم.گلکم دیروز بردمت دکتر واسه دستت دکتر فرستاده ام ار ای داریم ازغصه دق میکنیم  منوبابافرشید برات نذرکردم چیزی نباشه دکتر گفت توده است وباید تخلیه بشه اگه خدایی نکرده تو چیزیت بشه مامان میمیره دارم برات مینویسم و اشک میریزم ای خدااخه دلت میاد چشمای مشکی براقش وببین چقدر معصومه... هرکسی به دل ما سرزد برا بچم دعا کنه بابا انقدر گریه کرده داره دیوونه میشه ...
14 آبان 1390

دست نوشته

مامان لحظه به لحظه زندگيتو برات مكتوب و فيلم ثبت كردم ولي از اين به بعد وبرات توسايتت موندگار ميكنم.دقيقا2هفتت بود كه شروع به اغون واغون كردي.7ماهگي كامل نشستي.9ماهگي دندون در اوردي.10 ماهگي راه افتادي.15 ماهگي جيشت وگفتي.وخيلي زود تكلمت كامل شدوهميشه خانوم بودي هميشه.انقدرماه بودي كه هيچ جوره اذيتم نكردي چه ازبارداري چه تا حالا الان دقيقا4سال و6ماه و5روزته ولي توهميشه تك بودي انقدر ميفهمي كه من هميشه از كارات متعجبم بايد قول بدي كه ارزومون وبراورده كني خانوم دكترم اين عكس و خيلي دوست داريم ماه مني ...
14 آبان 1390

شعربابافرشیدواسه گل دخترش

  برای من قشنگترین هدیه چشای ناز تو        قربون اون قشنگی وصورت دل نوازتو تک گل باغ زندگی توشیشه ی عمر منی      به خاطرمنم شده یه وقت نیوفتی بشکنی برای تویه دنیاروغرق محبت میکنم               فقط برات ازخوبیهاازگلاصحبت میکنم نمی زارم خاری بره روزی به دست وپای تو       سختی های زمونه رونمیبینه چشای تو نمی زارم توزندگیت حتی باشه یه ارزو            هرچی بخوای گوش میکنم کامل وحتی مو به مو گرچه میدونم که یه روزمیری وت...
14 آبان 1390
1